نگاهم کن که شب گم شه ! نگاهم کن که پیدا شم !
نگاهم کن ! نگاهم کن ! نذار تنهاترین باشم !
به تو می بخشم آوازُ چراغُ شبنم ُ نورُ ...
به تو می بخشم این قلبه به تو محتاج مغرورُ
تو ابرا رو بگیر از من که چشمام خیس بارونه !
بدوون ، دور از تو پروانه ، تو حبس پیله می مونه !
نگاهت رو نثارم کن ! گل وحشی تو رامم کن !
بتابون عشقو تو چشمام ! شروعم کن ، تمامم کن !
نگاهم کن که تو چشمات یه جنگل داره می سوزه !
بدون تو دچارم من ، دچار مرگ هر روزه !
نگاهم کن ! بذار با تو تماشایی بشه دنیا
بذار از برق چشم تو بمیرن این سیاهی ها
به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر
بهارُ عشقُ دعوت کن به این تقویم ِخاکستر
کاش میشد عشق را آغاز کرد / با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست / دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده، چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشکر کنیم.
چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد، چون امروز اطاعتش نکردیم.
چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود، چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم.
چی می شد که دیگه شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم، چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شکر نکردیم.
چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد، چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم.
چی می شد اگه خدا در خانه اش را می بست، چرا که ما در قلب های خود را بسته بودیم.
چی می شد اگه خدا امروز به حرف هامون گوش نمی کرد، چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم.
چی می شد اگه خدا خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت، چون به یادش نبودیم.